28 آبان روز جهانی فلسفه بود.
اما امسال این روز در درون حوادث اجتماعی پس از اعلام قیمت بنزین ناپدید شد...
نگاهی به کتاب سرخ فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی می کنم و چند جمله از آن را به مناسبت گرامیداشت این روز تقدیمتان می نمایم :
پند بزرگان (سه شنبه 21 آبان 1398)
هر قدر به دیگران احترام بگذاریم ، به ما احترام خواهند گذاشت. ارد بزرگ
اگر پرسند کیستی، باید هنرهای خویش را بشماری. بزرگمهر
عشق پلی ست میان تو و هر چیز دیگری. مولانا
امروز در یافته های گوگل در جستجوی نام فیلسوف محبوبمان "حکیم ارد بزرگ" گشت می زدم که چشمم به نوشته بسیار زیبایی از خانم سمیرا قره داغی در "سایت راه راه" افتاد . که بخشی از یک سفرنامه زیبا به کشور افغانستان و شهر کابل است با ادبیاتی شیرین و خودمانی.
متن این نوشته خواندنی را بی کم و کاست تقدیمتان می کنم.
خردهروایات شاخالمسافرین از سفر به افغانستان ۲:۰۹ ب.ظ ۱۳۹۸-۰۸-۱۲
توی طیاره صبحانه خوردهایم.» این را همسفرها به خانمهای خانه میگویند که یعنی صبحانه نیاورید. همسفری که از همه بیشتر اصرار داشت «تو رو خدا نیارید»، در انتهای کار که با یک تکه نان، ته ماهیتابهی املت را هم میسابد، بالاخره رضایت میدهد سفره را جمع کنند.
نویسنده: سمیرا قره داغی
راه راه: بومرنگی
شب توی پارکینگ میدان هوایی سربازها میگویند «کجا؟ پرواز کابل ظهر رفته و پرواز بعدی هم فرداست.» میگذاریم به حساب بیاطلاعیشان، یک قیافهی «نخیرم شما نمیدونید» به خودمان میگیریم و میرویم تو. اما واقعا پروازمان زودتر پریده و ما جا ماندهایم. هرچند قیافهی همهمان دیدنی است، اما این همسفرمان که پیش از این خونسردترین آدم جهان مینمود و الان از اینسر سالن به آنسرش میدود و سراغ دفتر هواپیمایی را میگیرد و به در بسته میخورد و یکی توی سر خودش میزند و چهارتا توی سر بلیطها(از قرار هر بلیطْ یکی!)، از همه بامزهتر است. نهایتا بلیطهای جدیدی میدهند دستمان که صبح اول وقت با هواپیمای بعدی برویم کابل. با حیدر تماس میگیریم. میگوییم رفتی؟ به خانه رسیدی؟ خب حالا دور بزن برگرد دنبالمان. میآید. پیشنهاد «یه جا توی جوبی چیزی ولمون کن و خلاص»مان را با «این چه گپ است. بخَیر است، شما مهمان مایید» جواب میدهد و میگذرد.
صبح؛ در تاریکی و بیبرقی و بارندگی با حیدر هزاره و مزار شریف خداحافظی میکنیم.
اینجا؛ شهر رودابه
آقای «زال زر» سر راه هندوستان، به کابل که میرسد، همینجوری به قصر مهرابشاه میرود و طبق برنامهی از پیش تعییننشدهی همهی عاشقانهها، خیلی تصادفی ندیدْ عاشق دخترش رودابه میشود و اینها بعدا میشوند مامان و بابای «رستم» تا ایرانیها هی راه بروند و پز حماسیاش را به بقیه -حتی خود افغانستانیها- بدهند ولو به عمرشان دو بیت شاهنامه نخوانده باشند و ندانند رستم که بود و چه کرد.
دم در مَیدان هوایی کابل نشستهایم تا آقای اسودی بیاید ببردمان. خانواده اسودی تاجیک و سنیمذهبند. نعیمه نوهشان که سندروم داون است، در شهرری مراجع ماست. لطف کرده و قبول کردهاند چندروزی آویزان خودشان و خانه و زندگیشان باشیم.
صبح خیلی زود بیدار شدهایم و الان پنجاهدرصدم خواب است. با پنجاه درصد بقیهام اطراف را میپایم. دم مَیدان؛ جوانی که احتمال زیاد مثل خیلی از هموطنان ایرانی و افغانستانی، اقامت امریکایی اروپایی چیزی دارد؛ مهمان آمده و در فضایی شبیه سکانسهای پایانی «بوی پیراهن یوسف» توی باران بوسههای مادر و خواهرها گم شده و توی بغل هم گریه میکنند. یک ناسزای خفیفی به جنگ و طالب و ناتو و مذاکرات صلح میدهم و اشکهایم را میزدایم(الان فضا جوری سنگین شده که باید حتما بزدایم، پاککردن حق مطلب را ادا نمیکند.)
از دور یکی شبیه بابای نعیمه را در ابعادی کوچکتر و بیستسال جوانتر میبینم که دارد میآید. انگار که در غربت امریکا، همدهاتیمان را دیده باشم، چنددرصدِ خوابم میپرد. علیرضا -عموی نعیمه- و پسرخالهاش نوید میرسند. تمام مراحل معارفه و حمل چمدانها تا پارکینگ را توی نخ سوزندوزی یقه و سرآستین لباسشانم. بازی رنگ و ابریشم… . مناسب آب و هوای منطقه. هنری و باحیا. کاش ما هم لباس محلی داشتیم(الان بعضیها میگویند داریم!) یا لااقل شلوار فاقکوتاه و بدونفاق(!) و بیپاچه و زاپدار و تیشرت نیمتنه و جوراب کالج نداشتیم. یا اقلتر؛ حالا که داریم، در موقعیتهای خَمی(وضعیتی که فاعل نیاز به خم شدن دارد) بیشتر دقت میشد.
هوای شهرْ صنعتی و خیابانها ترافیک است. بیشترین چیزی که توجهم را جلب میکند پوسترهای احمدشاه مسعود و یک شهید جوان است. بعدا میفهمم ایشان «ژنرال عبدالرازق» است که همه افغانستان داستان شهادتش در مهمانی امریکاییها را بلدند. عجیب که عکس یک رهبر تاجیک و یک شهید پشتون کنار هم است. حالا نمیشد سر همین کلاف را گرفت و بهانه کرد برای وحدت اقوام؟! نه خب؛ نمیشود. دنبال حرف درشت میگردم که به نانخورهای اختلافات قومی بدهم، اما همهجایم خواب است.
اسودیها در یکی از کوچههای خاکی محله قصبه ساکناند. سنتینشین است. از اینها که با صدای اذان؛ کاسبها بدون دست زدن به چفت و بست در، وسط مغازه یا پیادهرو سجادهی بدون مهرشان را پهن میکنند و الله اکبر… .
خانهشان دو طبقه دارد که در هر کدام دو خواهر(مادران علیرضا و نوید) عروسها و دخترهایش را دور خود جمع کرده. هر طبقه هم یک مهمانخانه دارد که با تشکهای دورچین و بالشهای رنگارنگ آمادهی پذیرایی از گونههای مختلف چتربازهاست. عین سریال اسدولّاخان سفرهی عروس و مادرشوهر یکی است. اما عروسها مثل آذر یا زری نیستند که یکی نافرمانی مدنی کند و آنیکی موش بدواند. بساز و اهل بگوبخندند. مردهای خانه هم اگر در تولیدی لباسشان نباشند؛ در اروپا یا امریکا، یا دارند درس میخوانند، یا مترجمی افسران امریکایی را میکنند.
«توی طیاره صبحانه خوردهایم.» این را همسفرها به خانمهای خانه میگویند که یعنی صبحانه نیاورید. همسفری که از همه بیشتر اصرار داشت «تو رو خدا نیارید»، در انتهای کار که با یک تکه نان، ته ماهیتابهی املت را هم میسابد، بالاخره رضایت میدهد سفره را جمع کنند. من از زور خواب به حال تشنج افتادهام و هی روی تشکشان سُر میخورم. لکن نباید خفت! سرم از شدت چنگول زدن(فعل جایگزین استحمام در دایرهالمعارف «تنبلها در سفر چه خاکی توی سرشان میکنند») در این چند روز، میسوزد. آبگرمکن ندارد. میگویند برویم حمام عمومی. دارم فکر میکنم احتمالا زال هم برای حمام دامادیاش به یکی از همین «عصری»های کابل رفته باشد و انقدر خودش را با روشور و کیسّه صحنهسازی کرده باشد که زال(سفیدموی) شود. و رودابه باورش شده باشد که طرف چقدر تمیز است و از این شوهرها نیست که شب که میآیند جورابها و پاهایشان را نَشسته میپرند وسط سفره. وگرنه چرا باید شاهزاده کابلی نصف شب موهایش را آویزان کند که خواستگار بیاید بالا، که مثلا ببیند چه شکلی است.(اسرائیلیات شاهنامه/ کعبالحبار تلآویوی/ جلد نهم/ صفحه هشتصدوخردهای)
بعدظهر؛ بعد از حمام و ناهار، خون که به مغز و شکممان میرسد، پخش میشویم در سطح شهر.
سَیر گودیپرانها
اگر شما یک اینستاگرامی آدابدان باشید، مثلا با کاشیکاریهای مسجد امام عکس انداخته باشید. جوری که دستتان به عینک آفتابیتان است و دارید افقهای دور را ازریابی میکنید. و یا زیر نیمکیلو آرایش، قیافهی سادههای معمولی را گرفته باشید. سپس جملات مائو یا حکیم ارد بزرگ را پای عکس نوشته باشید ، «باغ بابُر» پانصدساله خوراک شماست. حق شماست، سهم شماست. دوربین و عکاستان را هم ببرید. این باغ از جهت شدت اشتراکات داداش باغ شازده ماهان و باغ فین خودمان محسوب میشود. اما بلیطاش برای خارجیها خیلی گرانتر از زورگیریهای معمول میراث فرهنگی از توریستهاست. شاید هم بخاطر ارزش ریال ما باشد. بهرحال وسعمان نمیرسد برویم تو. با چیزهایی مثل «من یه نمایشگاه عکس ازش دیدم، کلا یه خونه و یه خرده جوب و چندتا درخته!» و «بعد از عید که سرسبزه قشنگه، الان دیدن نداره» جمع را دلداری میدهم. البته دلداری نمیخواهند. خودشان سرشان گرم تماشای رود کابل و خانههای رنگیرنگی پای کوه شده. از اینکه همسفرها را برای دیدن آن نمایشگاه عکس با خودم نبردهام، یک نگاه «مهران مدیری»ای به دوربینی که بقیه نمیبینند میکنم و خیلی شادم. تعدادی «عَهههه اونجا رو…» تحویل هم میدهیم و سر کرولای خانواده اسودی را به سمت «تپه وزیراکبرخان» کج میکنیم. جهت تقریب به ذهن؛ تپه وزیراکبرخان جایی شبیه بام تهران است و به جهت دسترسی خوب به انواع بادها، پاتوق گودیپرانها(بادبادکهای محلی!)است. گودیپرانبازها سربههوا مشغولند. یکیدوبار پایم به نخشان میگیرد و بادبادکها چپه میکنند، اما احتمالا روی حساب مهماننوازی کاریم ندارند. پوسترهای احمدشاه مسعود و شهید عبدالرازق این بالا هم هست. تا دم در ویلای ژنرال «دوستم» و بیخ دماغ نگهبانان مسلّحاش. از اینجا چیزی دیده نمیشود که بفهمم پشت در گندهاش باستی هیلز است یا آقای دوستم دارد نانش را توی ماست میزند. وی از مبارزان علیه شوروی است. الان هم در دولت غنی یککارهای هست. طبق قانون نانوشته اما بشدّت عملشدهی بعد از مبارزهی برخی مبازران، کشور ارث بابایش محسوب میشود که با ویلاسازی و بندآوردن راه مردم، خار توی چشم تودهی حسود و غرغروی جامعه مستضعفین شده است. آدم یاد «خواص» خودمان و لواسانشان و سد لتیانشان میافتد که ولش کنید.
از این بالا، سفارت امریکا پیداست. اسماً سفارت است، اما در واقع یک شهرک مسکونی کاملا خودکفاست. محلیها میگویند امریکاییها لازم نیست حتی برای یک نخ سیگار هم از دژی که ساختهاند بیرون بیایند. همه چیز آن تو هست، مواد اولیه هم مستقیما از امریکا میآید. قشنگ معلوم است مرض دارند! آدم عاقل کشور مردم را اشغال میکند، آن هم با این وضع؟! که نان و حبوبات و آب معدنی از امریکا بار بزنند بیاورند؟ مثلا که چی؟
این بالا یک بَیرق(پرچم محلی!) افغانستان دارد برای خودش میرقصد که ظاهرا هدیه دولت هند بوده. اسودی پدر، خیلی باافتخار میگوید «این بزرگترین بیرق دنیاست». یاد پرچم ایران در میدان نماز اسلامشهر خودمان میفتم که ابعادش در همین حدودهاست، شاید هم بیشتر! ولی پیرمرد انقدر باتعصب و محبت حرف میزند که آدم دوست دارد گیر ندهد. نقطهضعف ایرانیها را هم خوب بلد است. به شوخی میگوید «یک زنگ به خانوادهتان بزنید. بگویید گروگان مایید. پَیسه(پول محلی!) بدهند آزادتان کنیم». حالا خانوادهها که بخاطر ما پول نخواهند داد و تابلوست که شرمندهی پیرمرد خواهیم شد. ولی تو رو خدا نقطهضعف ملّی را ببینید!؟
آدرس منبع
خانم سمیرا قره داغی از نام مائو و حکیم ارد بزرگ در کنار هم یاد کرده بودند دو نکته مشترک و یک نکته تضاد عمیق ، میان این دو شخصیت چینی و ایرانی وجود دارد که برایتان می نویسم :
نکته اول مشترک "مائو تسه تونگ" و "فیلسوف حکیم ارد بزرگ" نام کتابهای آنها می باشد، هم (کتاب سرخ مائو) و هم (کتاب سرخ فیلسوف حکیم ارد بزرگ) شامل نصایح و سخنان ناب آنها است و نکته دوم این است که هر دوی آنها متولد دیماه هستند و مهمترین اختلاف این دو در نوع بینش سیاسی آنها است . مائو تسه تونگ به مارکسیسم معتقد بود و فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی به دموکراسی و مردمسالاری باور دارد.
درباره مائو و حکیم ارد بزرگ:
مائو تسه تونگ رهبر انقلاب چین بود. وی جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ با شکست دادن نیروهای چیانگ کای شک، رئیسجمهور وقت چین بنیان گذاشت. او تا پایان عمر در راس حکومت جمهوری خلق چین قرار داشت.
فیلسوف حکیم ارد بزرگ: بزرگترین فیلسوف حال حاضر جهان است . او زنده است . زادگاهش شهر مشهد می باشد دارای نظریه مشهور قاره کهن و ایده جهانی دیوار مهربانی است . سخنان او به زبانهای گوناگون ترجمه و منتشر شده است.
66 سال پیش در 11 شهریور 1332 شهید احمدشاه مسعود در پنجشیر افغانستان متولد شد. برای ما دوستداران فلسفه و حکمت بزرگترین فیلسوف جهان «استاد حکیم ارد بزرگ خراسانی» روز 11 شهریور بسیار عزیز و دوستداشتنی است چرا که از دوستی آن شهید عزیز و حکیم بزرگ حکایات بسیار شنیده ایم .
زاد روز رهبر آزادیخواهان افغانستان ((شهید احمدشاه مسعود)) را به برادر بسیار گرامیشان جناب آقای "احمدولی مسعود" و فرزندان آن شهید بزرگ ((نسرین مسعود، عایشه مسعود، احمد مسعود، زهره مسعود، فاطمه مسعود، مریم مسعود)) تبریک و شادباش می گوییم.
به قلم : لیلا صادق زاده
مستندی فاخر و زیبا در مورد بزرگترین فیلسوف جهان و پدر فلسفه اردیسم ، این ویدئو 52 دقیقه است .
مستند خورشید تابان فلسفه برآیند یک کار پژوهشی و بسیار دیدنی است درباره پدر فلسفه اردیسم orodism ((استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی)) .
این مستند زیبا ، دارای بخش های متنوعی است از سخنرانی ها ، فلسفه
اردیسم ، دیوار مهربانی ، نظریه قاره کهن ، گفته های دیگران درباره فیلسوف
بزرگ ، کتاب های دیگران درباره حکیم بزرگ و استقبال دهها هزار نفری از
ایشان خواهیم دید تا واکنش دانشگاه ها و دانشجویان نسبت به سخنان فیلسوف
بزرگ ، بازتاب سخنان فیلسوف بزرگ در رسانه ها (روزنامه ها ، هفته نامه ها و
سایت های خبری در ایران و خارج از کشور و...
مستند خورشید تابان فلسفه در پایگاه اینترنتی حکمت و فلسفه ابیورد تهیه شده است
کاملترین مستند در مورد استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی
اینجا ببینید کلیک کنید ( 52 دقیقه )
برچسب ها : فیلسوف حکیم ارد بزرگ کیست ؟ , orod the great ,orod bozorg , فلسفه اردیسم ,ارد بزرگ کیست ؟ , اردیسم چیست ؟ , پسر حکیم ارد بزرگ , ارد بزرگ و جمهوری اسلامی , فلسفه ارد بزرگ , فلاسفه بزرگ, , برترین فیلسوف معاصر , فیلسوفان بزرگ معاصر برترین فیلسوفان جهان فیلسوفان معاصر ایرانی فیلسوفان معاصر غرب فیلسوفان اسلامی فیلسوفان زنده جهان از فلاسفه ایرانی در جدول اولین فیلسوف مسلمان کیست, بزرگترین فیلسوفان جهان بزرگترین فیلسوفان ایرانی مجتبی شرکاء کیست ؟ , مجتبی شرکاء کیست؟ , سن حکیم ارد بزرگ, فیلسوفان اسلامی فیلسوفان مدرن فیلسوفان معاصر فیلسوفان رنسانس اولین فیلسوف جهان چگونه فیلسوف شویم
با سلام خدمت تمامی بازدید کنندگان و علاقه مندان گرافیک در این بخش از سایت فارس گرافیک سعی داریم با مصاحبه با طراحان سرشناس گرافیک بخشی از بیوگرافی ، نمونه کار و تجربیات این عزیزان را در اختیار شما قرار دهیم .
اینبار با افتخار در خدمت بهرنگ نامداری هستیم طراح حرفه ای ، خلاق ، خوش فکر و با سابقه و مردم دوست ، با توجه به تجربه چند ساله ای که آقای نامداری در زمینه گرافیک دارند مطالعه این مصاحبه ارزشمند و پر محتوا حتما پیشنهاد میشود… در ادامه با ما باشید…
بهرنگ نامداری / ۲۲ اردیبهشت ماه ۵۶ / تهران /
کارشناسی گرافیک دانشگاه آزاد اسلامی و گذراندن دوره گرافیک مطبوعاتی در مرکز مطالعات، ارتباطات و رسانه های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
شغل پدر من چاپ سیلک اسکرین بود و قبل از انقلاب هم معلم هنر بودند. از زمانی که من چشم به این دنیا باز کردم جلوی دستم راپید بود و کاغذ کالک ، این بود که از همون ابتدا به هنر علاقه مند شدم. راهنمایی که میرفتم کارهای طراحی پدرم رو انجام میدادم و به خاطر علاقه ای که به هنر خوشنویسی داشتم در کلاس های انجمن خوشنویسان ایران ثبت نام کردم. در مقطع متوسطه به هنرستان فنی و حرفه ای رفتم و رشته گرافیک رو انتخاب کردم و بعد هم شرکت در کنکور و کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی.
بعد از فارغ التحصیلی دوره ای بود که تازه گرافیک کامپیوتری باب شده بود ، سیستمی تهیه کردم و چون هنوز کلاس هایی مثل امروزه نبود شروع کردم بصورت تجربی کار کردن با نرم افزارها. حدود یکسال این روال ادامه داشت تا این توانایی رو در خودم دیدم که از پس سفارش کارها میتونم بربیام. به معرفی یکی از بستگان در مجله هوانوردی و گردشگری مشغول به کار شدم و اولین کاری که به طور حرفه ای انجام دادم طراحی ۷۰ آگهی تبلیغاتی برای کتاب سال آژانس های هوانوردی و گردشگری بود.بعد از یکسال در یک لیتوگرافی در خیابان انقلاب مشغول کار شدم به نام لیتوگرافی مهران نگار و حدود ۹ سال در اون لیتوگرافی کار کردم و بیشتر زمینه کاری من طراحی روی جلد کتاب بود و در نهایت سال ۸۹ از اون لیتوگرافی جدا شدم و تصمیم گرفتم مستقل کار کنم.
از جمله کارهایی که در زمان کار در لیتوگرافی :
ادامه: در فیس بوک صفحاتی بود برای شرکت میم تیم که از
اشعار شاعرانی همچون حافظ و سعدی و شاعران معاصر کار تایپوگرافی انجام می
دادن و صفحه ای برای تایپوگرافی از ترانه های خواننده های پاپ نبود.به خاطر
علاقه شخصی خودم به صدای احسان خواجه امیری و همکاری که برادرم هومن نامداری
با ایشون داشت و علاقه شخصی خودم به هنر تایپوگرافی و خوشنویسی صفحه ای
برای تایپوگرافی از ترانه های احسان خواجه امیری در فیس بوک ساختم به نام
نت های احساس. از ترانه های قدیمی ایشون شروع کردم به کار طراحی . استقبال
طرفداران روز به روز از طرح ها بیشتر می شد و من هم انگیزه بیشتری پیدا
کردم که با جدیت اینکارو انجام بدم، به خاطرآشنایی و دوستی که از طریق
برادرم با احسان خواجه امیری پیدا کردم احسان عزیز بعد از دیدن طرح های من
کارهای طراحی صفحهی رسمی ویژهی طرفداران در فیس بوک رو به من سپردن و
بطور جدی تصمیم گرفتم در شاخه هنر گرافیک در موسیقی فعالیت کنم. ( طراحی بیش از ۳۰۰ عنوان کاور تک آهنگ )
طراحی کاور آلبوم های :
گرافیک برای من شغل نیست، تمام زندگیمه و در درجه اول برای من کار کردن مهمه،
خیلی زیاد ، از ویژگی های بارز یک طراح گرافیک داشتن خلاقیت و قدرت در ایده پردازیست. طرح من باید پیامی رو به مخاطب منتقل کنه و سعی کردم حتی اگر خطی میکشم با فکر باشه و با دلیل کاری رو انجام بدم ، اعتقاد شخصی من اینست که اگر همرنگ جماعت باشی دیده نمیشی و برای دیده شدن لازمه که متفاوت باشی و حرف جدیدی برای گفتن داشته باشی. و همیشه در طرح های خودم سعی کردم متفاوت باشم.
همهی رنگ ها زیبا هستند و همهی رنگ هارو دوست دارم البته نارنجی رو یه مقدار بیشتر از بقیه
در انتخاب رنگ در کارهای خودم وسواس زیادی دارم چرا که رنگ ها خود دارای
مفهومی هستند و کمک می کنند به انتقال بهتر پیام طرح به بیننده
این غیر ممکنه ، من باید طراح باشم ،
بد نیست به یک خاطره هم در همین زمینه اشاره کنم :
پدر من به خاطر حرفه ی هنرمند بودن خودشون خیلی دوست داشتن که من هم کار
هنری انجام بدم و به همین دلیل اسم من رو بهرنگ انتخاب کردند. در زمانی که
در قید حیات بودند موزهی هنرهای معاصر تهران خیلی باهم میرفتیم و در اکثر
مواقع کتاب نمایشگاه رو برای من خریداری می کردند. یادمه یکبار که به
نمایشگاه آثار تصویرگران کتاب کودک رفته بودیم کاتالوگ نمایشگاه رو برای من
خریداری کرد و در ابتدایش نوشت:” به امید روزی که اثری از تو در
نمایشگاهی دیده شود، آنروز دوباره متولد شدهام”
بعد از فوت پدرم در نمایشگاه نام نوشته های دوهفته نامه تندیس شرکت کردم و
اثر من برای نمایشگاه انتخاب شد و به رای هیات داوران دیپلم افتخار گرفت ،
حس خاصی داشتم که تونستم از این طریق خواسته پدرم رو برآورده کنم.
در درجه اول قوانین ذهنی و هنری خودم در اولویت قرار داره.
گرافیک یک تخصص است و شما با یادگیری کاربری با یک نرم افزار متخصص نمی
شوید. فتوشاپ که یکی از نرم افزارهای پرکاربرد بین طراحان است به شما
هارمونی ، ترکیب بندی ، تعادل ، ریتم و….. یاد نمی دهد. متاسفانه امروزه
اکثر طراحان تازه کار کاربری با نرم افزار را بلدند اما به خاطر نداشتن علم
این هنر آثارشون همیشه دچار ضعف و ایرادهای اصول ابتدایی طراحیست.
چند توصیه به طراحان تازه کار :
به غیر از یادگیری نرم افزار حتماً کتاب هایی که در
ارتباط با مبانی هنرهای تجسمی منتشر شده مطالعه کنند و از پایه بطور اصولی
این هنر را یاد بگیرند. اگر به هنر تایپوگرافی با حروف نستعلیق علاقه دارند
ابتدا اصول و قواعد مربوط به این خط را یادبگیرند.
هیچوقت فراموش نکنیم که بزرگترین هنرمندان دنیا هم یک روز آماتور بودند و
از صفر شروع کردن اما هدف داشتند ، خواستند و برای رسیدن به هدفشون سخت
تلاش کردن.
هنر گرافیک دنیاییست بی انتها و طراح گرافیک شدن آسون نیست، باید تلاش کرد ، شبانه روز تمرین کرد تا به موفقیت رسید.
سال ۸۰ ازدواج کردم و ۸۲ جدا شدم . و در حال حاضر مجرد هستم
استراحت من زمانیست که خوابیدم به غیر از اون تمام ساعت ها مشغول کار طراحی و یا مطالعه هنری هستم.
هیچوقت مانع کار من نشدن و تشویق هم می کنند.
متاسفانه امروز ذائقه مردم عوض شده و به هر چیز بی بهایی ارزش میدن.
با گسترش شبکه های اجتماعی اکثر مردم ساعت های شبانه روز خودشون رو در شبکه ها می گذرونند و به جای دنبال کردن صفحات هنرمندانی که لایق دیده شدن هستند دنبال کسانی هستند که نه هنری دارند نه باعث افتخار یک جامعه.
مادر: فرشته
گرافیک: عشق
مرتضی ممیز: پدر
ایران: ویرانه
موسیقی: غذای روح
طراح: مظلوم
تلگرام: t.me/behrangnamdari1
اینستا: instagram.com/behrangnamdari
آرزوی موفقیت دارم برای شما و دیگر دوستان عزیز در سایت فارس گرافیک
فارس گرافیک: ممنون از بهرنگ نامداری عزیز طراح گرافیک پر افتخار و ممنون از اینکه وقت گرانبهایشان را در اختیار ما گذاشتند.
کتاب کاوشی بر آرای بزرگترین فیلسوف جهان
پژوهش و گردآورنده : فاطمه مشایخی
روزنامه شاپرک (اولین روزنامه جوانان و نوجوانان ایران - 26 آبان 1395) می نویسد : حکیم ارد بزرگ ،فیلسوف ایرانی است . کمپین جهانی "دیوار مهربانی" بر اساس اندیشه های او شکل گرفت. چهار سال از ارایه این ایده ارزنده گذشت تا در پاییز و زمستان 1394 افکار عمومی کشورمان نسبت به آن واکنش مثبت نشان دادند و جهانیان را با ایجاد دیوارهای مهربانی آنهم بشکلی گسترده شگفت زده نمودند .
روزنامه پرتیراژ افغانستان ((ماندگار))
به صاحب امتیازی آقای "احمد ولی مسعود" برادر شهید "احمد شاه مسعود" و کاندیدای ریاست جمهوری این کشور
دبیرستان دخترانه هوشمند / دوره دوم
وارسته
انتشارات شکوه حکمت رحمانی (با مدیر مسؤولی خانم دکتر "زهرا رحمانی" دارای مدرک دکترای تخصّصی زبان و ادبیّات عربی و دانش آموخته دانشگاه «الجامعة الإسلامیّة » کشور لبنان) به مناسبت روز معلم منتشر کرد :
ارزش استاد را دانستن هنر نیست، بلکه بایستگی و وظیفه است. (اُرد بزرگ)
مَعْرِفَةُ قِیْمَةِ الأُسْتاذِ لَیْسَتْ لُغَزًا بَلْ ضَرُورَةٌ بالِغُ الأهَمِّیَّةِ. (الحَکیم اُرُد الکَبیر)
سایت رسمی رادیو تلویزیون ملی افغانستان (صدا و سیمای کشور افغانستان)
روزنامه خبری ، تحلیلی ، تفسیری "ستاره صبح"
اپلیکیشن (اندروید) از هر دری سخنی
نگاهی به بلیط های قدیمی اتوبوس های شهر اصفهان
اپلیکیشن (اندروید) از هر دری سخنی
اپلیکیشن (اندروید) سخنان حکیمانه
اپلیکیشن (اندروید) جملات ناب (به کوشش حمیدرضا فرجیان)
اپلیکیشن (اندروید) حکیمانه 1
نشریه پژواک شهر ، نشریه داخلی شهرداری اهواز
نشریه شهرآرا محله (هفته نامه محلی مردم مشهد)
روزنامه زعفران (روزنامه ای برای توسعه استان خراسان جنوبی)
معاونت فضای مجازی ، صدا و سیمای مرکز کرمانشاه
اپلیکیشن سخنان بزگان ویژه استفاده در اندروید
استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی :
به یاد بیاوریم که انسانیم ، بشر امروز از یاد برده است که انسان است . انسانیت مهم ترین چیزی است که فراموش کرده ایم . چون انسان بودن را فراموش کرده ایم.
در کتاب سرخ گفته ام : به یاد بیاوریم که انسانیم و انسانیت مهم ترین چیزی است که از ما انتظار می رود .
از یک گیاه انتظار میرود که سبز شود ، میوه ، گل و شکوفه بدهد ، انتظار ما از یک گیاه این است . انتظار گیتی از یک انسان هم انسانیت هست .
در صورتی که بشر امروز از یاد برده است که انسان است . اگر بیاد بیاوریم که انسانیم ، بسیاری از جنگ ها ، ستیزها و دشمنی ها نخواهد بود . همه فراموش کرده ایم که انسانیم . اگر بیاد بیاوریم که انسانیم ، انسانیت پیشه می کنیم ، و اگر انسانیت پیشه کنیم ، مهر و دوستی همه جا را خواهد گرفت .
ما نیامده ایم که بر جهان فرمانروایی کنیم و همه چیز را به کام خودمان بکشیم و نابود کنیم . نه ، ما آمده ایم زندگی کنیم . زندگی زمانی زیباست که همدیگر را عاشقانه دوست داشته باشیم . زمانی زیباست که لب خندان یکدیگر را ببینیم.
آدرس این ویدئو در سایت یوتیوب :