ذهن عجیبه ! وقتی سیال میشه به جاهایی پرواز می کنه که هم شگفت آوره و هم ترکیبش میشه یه پدیده جدید .
پدرام ابراهیمی (طنزپرداز و روزنامه نگار) با استفاده از همین نکته مطلبی به مناسبت روز تولد دکتر علی شریعتی در روزنامه قانون نوشته است که انعکاس زیادی هم تا به امروز داشته از آنجایی که نام فیلسوف محبوبمان " ارد بزرگ" هم در این نوشته هست آن را برای شما دوستداران حکیم بزرگ باز نشر می کنم .
کوروش کبیر, حکیم ارد بزرگ , اوریانا فالاچی , سهراب سپهری , نزار قبانی , حسین پناهی , دکتر علی شریعتی چگونه جمع بسته می شوند ؟!!!
جمله خور
پدرام ابراهیمی
دوم آذر سال 1312، روستای کاهک کویر مزینان. مادر:
«اسم بچه رو چی بذاریم آقا محمدتقی؟» پدر: «بذاریم کوروش کبیر.» مادر: «نه بابا... الان تو بازارچه داد بزنی کوروش، نصف جمعیت برمیگردن!» پدر: «پس بذاریم اُرد بزرگ!» مادر: «ارد بزرگ دیگه چیه؟! بذاریم سهراب سپهری.» پدر: «نه سهراب سپهری زیادی شُله. اون صلابت لازم رو نداره. میگم بذاریم نزار قبانی. دست هم توش کمه. هان؟ چطوره؟» مادر: «بذاریم نزار؟! نذاریم نزار!» پدر: «نذاریم نزار؟ پس چی بذاریم؟!» مادر: «بذاریم اوریانا فالاچی.» پدر: «اسمه؟!» مادر: «نه اشیا از الف! اسمه دیگه.» پدر: «ببین! دیگه داری از اخلاق خوش من سوءاستفاده میکنیا. خون اروپاییا رنگینتره؟ نزار قبانی بده، اوریانا آپاچی خوبه؟ بچه رو تو مدرسه مسخره نمیکنن؟» مادر: «یافتم! حسین پناهی چطوره؟ خوبه دیگه. یه حس غم و حسرت خاصی هم توش هست. نظرت؟» پدر: «داریم نزدیک میشیم. جنس اسمشو دوس دارم ولی یه کم باید عمق علمی بهش ببخشیم.» مادر: «فهمیدم! اسمشو بذاریم دکتر علی شریعتی!» پدر: «خودشه! خودشه! همونیه که میخواستم! وای پسر چه پوزی از فامیل بزنیم تو تلگرام!»
روزنامه قانون*
در آدرس های زیر هم همین مطلب را می بینید :
فیلسوف حکیم ارد بزرگ درباره کورش کبیر می فرمایند :: ((کوروش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند . ))
این شعر حافظ هم تقدیم به همه عاشقان حکیم ارد بزرگ و به امید سلامتی و تندرستی استاد عزیزمان:![](http://www.blogsky.com/images/smileys/119.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/125.png)
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
من ارچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بداست
که بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
غنیمتی شمر، ای شمع، وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
بر این رواق زبر جد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند