فلسفه اُرُدیسم و فیلسوف اُرُد بزرگ

☀️ وبسایتی برای دوستداران فلسفه اُرُدیسم ☀️ زیر نظر : لیلا صادق زاده

فلسفه اُرُدیسم و فیلسوف اُرُد بزرگ

☀️ وبسایتی برای دوستداران فلسفه اُرُدیسم ☀️ زیر نظر : لیلا صادق زاده

حکیم ارد بزرگ امشب باز با واژه های تو خلوت کرده ام

حکیم ارد بزرگ امشب باز با واژه های تو خلوت کرده ام
چشم بسته ایی
بیهوش از همه فراز و فرودهای انسانهایی که خود درد و زخم روح و روانت بوده اند...
آه آیا می دانی سخنانت در کتاب سرخ تنها میهمان خلوتگه دل من است ؟؟؟
برادرم میلاد که دو سال پیش در مسافرت نزدیک شهر اصفهان تصادف کرد و جان خود را از دست داد بجز انبوهی از خاطرات، برایم دفتر خاطراتی باقی گذاشته این شعر روشن اردستانی را که زبان دل منست به شما ، برایتان می نویسم به امید روزی که پس از بهبودی آن را بخوانید و بدانید که تنها نیستید :

((خلوتگه دل منزل اغیار نباشد
کس محرم این خانه بجز یار نباشد

در آینه خاطر ما صاف درونان
جز عکس رخ دوست نمودار نباشد

زین باده که در ساغر ما ساقی ما ریخت
یکقطره بخمخانه خمار نباشد

نقش دو جهانم شده از خلوت دل پاک
جز یار در این غمکده دیّار نباشد

بسیار وزد بر سرما باد بهاران
کزما اثری اندک و بسیار نباشد

هرگز نشود خاطرش از قید غم آزاد
دربند تو آنکس که گرفتار نباشد

مجروح تو هرگز نبرد منت مرهم
بیمار تو محتاج پرستار نباشد

روشن مگریزد زدم تیغ تو حاشا
منصور تو را واهمه از دار نباشد))

فیلسوف و حکیم بزرگ در کتاب سرخ نوشته اید "هر چه بزرگتر باشی تنها تر هستی" . من سعی می کنم حرفتان را درک کنم و می دانم آدمهای شبیه من زیاد هستند که هیچوقت به خاطر بُعد مکان و زمان هم را هیچوقت نمی بینیم اما باور کنید و باور کنیم که تنها نیستیم و نخواهیم بود ...
شما با واژه هایتان ، با پندهایتان ، با درسها و کتاب سرختان ، هر لحظه در اتاق های خاموشی همچون اتاق من ، همراه دوستداران خویش هستید و خواهید بود.

برخیزید و دلهای عاشقانتان را گرم سازید ... برخیزید

 حکیم ارد بزرگ، ارد بزرگ، روشن اردستانی، مریم خورشیدی، بیمار شدن ارد بزرگ، کتاب سرخ حکیم بزرگ، کتاب سرخ ارد بزرگ، درباره وضعیت جسمانی ارد بزرگ، مریض شدن حکیم ارد بزرگ، شرایط جسمانی ارد بزرگ


حکین ارد بزرگ ،  حکیم ارد بزرگ، ارد بزرگ، روشن اردستانی، مریم خورشیدی، بیمار شدن ارد بزرگ، کتاب سرخ حکیم بزرگ، کتاب سرخ ارد بزرگ، درباره وضعیت جسمانی ارد بزرگ، مریض شدن حکیم ارد بزرگ، شرایط جسمانی ارد بزرگ


منبع مطلب بالا : http://didar-ba-hakim.blogsky.com/1394/01/25/post-303


حکیم ارد بزرگ بر بستر بیماری و از ما بی تابی...


حکیم ارد بزرگ بر بستر بیماری و از ما بی تابی...

چقدر فکر و چقدر کم خوابی...

ارد بزرگ ، حکیم ارد بزرگ ، مرگ حکیم ارد بزرگ ، بیماری حکیم ارد بزرگ ،  ارد بزرگ در بستر بیماری، مریض شدن حکیم ارد بزرگ

نوشته: مریم خورشیدی

حکیم ارد بزرگ بر بستر بیماری و از ما بی تابی...

چقدر فکر و چقدر کم خوابی...

کتاب سرخ حکیم بزرگ را ورق می زنم و در حیرت از این همه دانایی و فضل ...

واژه هایی که چون سیل به درونمان رخنه می کنند و هجوم می آورند ...
واژه هایی خوش بو ... پر از دانایی...
وقتی بخود می آیی می بینی حکیم خیلی پیشتر از اینها میهمان دلت بوده و خود خبر نداشته ایی ...

افسانه بیطاقتیم شهره شهر است
از خانه برون طفل سرشکم ندویده

آمد بمن آن از ستم دوست که دشمن
میرفت زبالین من انگشت گزیده

ایدوست اگر بر سر من تیغ ببارد
پایم نشود از سرکوی تو بریده

دی چاک گریبان تو دیداست که امروز
گل میرود از باغ برون جامه دریده

دارد سرهم چشمی چشمان تو نرگس
پیداست که هیچش نبود آب بدیده



+ شعر : روشن اردستانی

منبع مطلب بالا : http://didar-ba-hakim.blogsky.com/1394/01/25/post-303


حکیم ((سیمرغ)) است

نوشته : مریم خورشیدی


حکیم کیست ؟
خردمند است !؟ فیلسوف است !؟ اهل اندیشه و پژوهش است !؟
کیست ؟
پاسخ اینست که حکیم ((سیمرغ)) است همان اوج فهم است و شعور ، همان هوشیاری است و آگاهی...
همانی که برای رستم چشمانش لبریز از اشک می شود ... از فتنه جادوی سیاه و خامی اسفندیار ...
و اکنون هزار سال گذشته است همانگونه که خیام گفت هزار سال صبر باید که پدر پیر فلک حکیمی چون او بزاید و امروز هزار سال گذشته است این سیمرغ خرد بر تخت بیماری و درد ...


http://s3.picofile.com/file/8189435300/bozorg_shirvan_190.jpg

چه سکوت ترسناکی

حکیم ارد بزرگ از فرسنگها دورتر از تو ... آرزو می کنم، با همه وجودم آرزو می کنم بار دیگر تندرستی ات را باز یابی و با سخنت دل عاشقان حکمت و فلسفه را گرم سازی ...

((جائیکه صبا را ندهد کس گذر آنجا
در گوش تو از ما که رساند خبر آنجا

ما اهل عذابیم و سرای تو بهشت است
اینست که ما را نبود راه در آنجا

اندیشه بر گوشه بام تو پریدن
بیجاست که انداخته سیمرغ پر آنجا))

برخیر حکیم مهر و محبت
برخیز و دلمان را به سخنی شاد کن ...


+ شعر از : روشن اردستانی



منبع مطلب بالا : http://didar-ba-hakim.blogsky.com/1394/01/25/post-303


حکیم ارد بزرگ در بستر بیماری


http://s6.picofile.com/file/8182493792/bozorg_shirvan_700.jpg


طبق خبرهای رسیده حکیم ارد بزرگ از 23 اسفند 1393 به مرور دچار ضعف جسمانی شده و در نهایت از 20 فروردین ماه تحت نظر پزشک قرار گرفته و پیگیر معالجات و آزمایش های گوناگون پزشکی شده اند .

به مرور شما را در جریان اوضاع جسمانی بزرگترین فیلسوف تاریخ ایران قرار خواهیم داد .





در ادامه نظرات خانم مریم خورشیدی مدیر وبلاگ خورشید خاموش که در این مورد نوشته شده است تقدیم می گردد :

نوشته: مریم خورشیدی

حکیم ارد بزرگ چه چهره آرامی دارند
حتی بر تخت بیمارستان هم از چشمان بسته شان می شود پند و اندرز گرفت
می توان خورشید را نظاره کرد
فیلسوف مهر، با درد تو ما هم دردمندیم
با اندوه تو ما هم غمگینیم
فیلسوف عزیزمان برخیز

(( در همه دور زمان، ایکه نظیر تو نیست
مهر جهانتاب را، نور ضمیر تو نیست

محتشمی در جهان، کو که فقیر تو نیست
کور شود دیده اش، هر که بصیر تو نیست))

شعر از: روشن اردستانی (وفات 1267 خورشیدی)




 نوشته: مریم خورشیدی

فیلسوف من
حکیم ارد بزرگ با تن بیمار، آرام خوابیده ایی
جهان همچنان می گردد و می گذرد و آدمها همه بی خیالتر از همیشه ...
تو و آدمهایی چون تو غم این خلق بی خیال را چه بسیار خورده اید
خلقی که نه تو را می بیند و نه حرفت را می شنود ...
من امشب باز پندهایت را مرور کردم
با آنها گرم شدم گرم یک احساس خوب
احساسی که مرا به روشنایی نوید داد و به سوی خویش کشید و به قول روشن اردستانی :

لاله ببالای کوه ، سیل بدامان و دشت
خندان خندان دمید غلطان غلطان گذشت

ابر جواهر نثار ، باز گهربار گشت
بر سر گل مشت مشت بر لب جو طشت طشت

حکیم محبوبم امیدوارم زودتر تندرستی خویش را باز یابید سلامتی شما آرزوی آدمهایی شبیه من است ...




 نوشته: مریم خورشیدی

خردمند محبوب ما ، فیلسوف ایرانی ،
((حکیم ارد بزرگ))
ایکه خورشید فلک، رشک برد بر رایت
صبح دوم خجل از، رای جهان آرایت

ابر خجلت زده دست گهر بخشایت
عقل آشفته طرز سخن شیوایت

سخنان طلایی ات را امشب باز بارها خواندم
باز همانند شبهای دیگر هزار نکته بارکتر ز مو در آنها یافتم و هزار آفرین بر تو گفتم و از خدای بزرگ تندرستی و سرزنده گیت را آرزو کردم .
حکیم بزرگ باز با ما سخن بگو که تشنه آموختنیم ...

+ شعر از: روشن اردستانی